سيب

سيد رضا حسيني

تقديم به: الف.م، كه مُرد
بايد لبخندت را غورت دهي و بلند شوي و بيايي جلوي رويم و بعد من بلند شوم و تو بكوبي تويي گوشم و سرم كه پرت مي‎شود راه مي‎افتي به سوي در و من صدايت مي‎كنم تو محلم نمي‎گذاري در را باز مي‎كني و مي‎روي تويي كوچه و توي دل مي‎گويي (( كثافت آشغال، حرومزاده، گوساله،)) و بعد مكث مي‎كني دوباره مي‎گويي (( دلم مي‎خواهد با اين آجر بزنم تو سرش، بد‎بخت))
بايد دستت را براي اولين تاكسي دراز‎كني، مي‎ايستد، سوار مي‎شوي، به جز راننده دونفر ديگر جلو نشستند به همراه خانمي كه كنار چپت نشسته، صد متر بالاتر جواني سوار مي‎شود كنار راستت، جمع مي‎شوي كه يك وقت به من خيانت نكني، يادت مي‎آيد كه از من متنفري راحتر مي‎نشيني.
از تاكسي كه پياده مي‎شوي بايد چند قدمي را پياده بروي تا تاكسي بعدي. دوباره شروع مي‎كني تويي دلت به من فحش دادن ((‌ پسره بي‎شعور برگشته مي‎گه... آشغال همينه ديگه به هشون كه رو بدي همين مي‎شن ))
- شهرك مداد
سوار مي‎شوي من روبه رويت روي داشبورت سر تكان مي‎دهم چشمت را از روي سگ بر مي‎داري، بايد يك لحظه دلت برايم بسوزد، از تاكسي پياده مي‎شويي تويي دلت مي‎گويي (( طرف از من كوچيكتره‎ها، ... ، شايد هم واقعاً دوستم داره، با اون صورت مثل گاوش )) بلندتر توري كه فقط خودت بشنويي مي‎گويي ((ديونه )) و دوباره تويي دلت مي‎گويي (( واقعاً كه خودمونو روشن فكرهم مي‎دونيم طرف فقط حرف دلش و زده و من چه سريع از كوره... )) تويي كوچه پست كوچه‎هاي شهرك مداد قدم مي‎زني، مي‎رسي دم در، هيچكي خونه نيست تنهايي، گوشي تلفن و بر‎مي‎داري و بايد به من زنگ بزني، من گوشي را بر مي‎دارم و تو بايد سريع قطع كني .
هنوز كه جلويم نشستيي و لبخند مي‎زني‎...
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

31269< 5


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي